یکشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۹

مسعود رجوی:


مسعود رجوی: های مردم ایران هر کجا که هستید بشنوید، خروش و فریاد فرزندان رشیدتان را بشنوید! 
آنها هستند که به رژیم می‌گویند: بیا بیا بیا... آی جوونهای تهران و سراسر  ایران!...

دوشنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۹۹

مسعود رجوی : پول برای سوریه، بنزین برای ونزوئلا، اما برای جوانان و مردم ایران، کشتار و خون در قیام آبان و سپس زندان و مرگ و کرونا


خبرگزاری سپاه پاسداران (فارس)-۵خرداد۹۹: نخستین نفتکش حامل بنزین ایران به مقصد نهایی در ونزوئلا رسید. این نفتکش به نام فورچون که در بندر «ال پالیتو» در شمال ونزوئلا پهلو گرفت، حامل نخستین محموله بنزین از ۵محموله‌ای است که قرار است از ایران به دست ونزوئلا برسد.

قرار است این نفتکش و ۴ نفتکش دیگر، در مجموع بیش از یک و نیم میلیون بشکه بنزین را از ایران به ونزوئلا که به‌رغم داشتن ذخایر نفتی، به‌دلیل تحریم‌های آمریکا با بحران انرژی روبه‌روست، حمل کنند.

پول برای سوریه، بنزین برای ونزوئلا
اما برای جوانان و مردم ایران
کشتار و خون در قیام آبان و سپس زندان و مرگ و کرونا
فرستادن بنزین برای ونزوئلا قدرت‌نمایی پوشالی در بن‌بست سرنگونی
در ادامه پرتاب موشک و ماهواره و خودزنی دریایی است.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۹

جنگ ایران و عراق - طلسم جنگ - نگاهی به لیست میانجی‌گریها


نگاهی به لیست میانجی‌گریها
میانجی‌گریها برای جلوگیری از بروز جنگ و بعدها برای توقف آن، سابقه‌یی طولانی دارد. جنگی که به نفع هیچ‌یک از ملل یا حتی دولتهای منطقه هم نبود.
سازمان کنفرانس کشورهای اسلامی، در اردیبهشت سال ۶۰، هیأتی متشکل از رئیس‌جمهور وقت بنگلادش، ژنرال ضیاء‌الرحمن، حبیب شطّی دبیرکل این سازمان، احمد سکوتوره رئیس‌جمهور گینه و یاسر عرفات را برای میانجی‌گری به تهران فرستاد،
آن هیأت، بدون نتیجه بازگشت. خمینی با بهانه‌های بی‌اساس در مورد پروتکل‌های پایه‌یی مذاکرات، حتی با طرح اولیهٴ آنها برای شروع پروسه میانجی‌گری هم مخالفت کرد.

تلاش بعدی ورود یک هیأت میانجی صلح، متشکل از رئیس‌جمهور وقت بنگلادش (ژنرال ضیاء الرحمن) و حبیب شطّی بود.
آن هیأت هم که تنها برای ارائه پیشنهادهای اولیه به تهران رفته بود، با بهانه‌های بی‌اساس در مورد پروتکلهای پایه‌یی مذاکرات، شکست خورد و بی‌نتیجه بازگشت.

اواخر بهار ۱۳۶۰، یک هیأت صلح از سوی کشورهای عضو جنبش غیرمتعهدها و به‌نمایندگی از سوی این جنبش، پیشنهاد صلحی ارائه داد. اما خمینی از طریق سفیر کوبا در تهران، به آن هیأت هم جواب منفی داد.

در یک نمونه دیگر، در اسفند سال ۶۰، اولاف پالمه نخست‌وزیر سابق سوئد و معاون وقت دبیرکل سازمان ملل متحد، به‌عنوان میانجی وارد تهران شد.
وی حتی پیشنهاد پرداخت ۶۰میلیارد دلار خسارت جنگی به ایران را با خود آورده بود و آن را مطرح کرد. البته نتیجه از پیش روشن بود؛ خمینی این‌بار هم صلح را پس زد!

مدتی بعد یاسر عرفات رهبر انقلاب فلسطین، به همراه گروهی از سران کشورهای اسلامی، مجدداً تلاش کرد تا خمینی را به صلح قانع کند، اما از آنجا که خمینی از جنگ، اساساً هدف دیگری داشت، آن هیأت میانجی هم، در مأموریت صلحش شکست خورد.
خمینی در ملاقات با آن هیأت، به جای پرداختن به صلح، و شنیدن صحبتها و هشدارها و نصحیتهای آنها، با دجالگری خاص خودش آنان را نصحیت کرد!

تلویزیون رژیم: «یاسر عرفات خودش شخصاً وارد جریان وساطت شد. او به‌همراه هیأت حسن‌نیت دولتهای اسلامی وارد تهران شد. آنها با امام ملاقات کردند. امام برای بار دوم، میانجیگری آنها را نپذیرفت؛ در واقع درباره آن حرفی نزد و موضوع دیگری را گفت: «من لازم می‌دانم که به شما آقایان که در رأس بعضی از کشورهای اسلامی هستید نصیحت کنم. شما کوشش کنید که حکومت بر قلوب کشورهای خودتان بکنید و نه حکومت بر ابدان، و قلوب از شما کناره بگیرند».

مدتی بعد، هنگامی‌که در سال ۶۱، نخست‌وزیر خمینی، در کنفرانس غیرمتعهدها در هندوستان شرکت کرد، به جای تلاش برای صلحی شرافتمندانه، شروع به رجزخوانی از روی انشایی بچگانه کرد که، تمسخر حضار را برانگیخت.
تلویزیون رژیم: «جنبش عدم تعهد در دهلی‌نو به بررسی مهمترین مسائل جهان پرداخته‌اند. نخست‌وزیر مهندس موسوی به دفاع از منطق ملت ایران می‌پردازد: ”اکنون به ما می‌گویند به دشمن متجاوز و کینه‌توز و حیله‌گر که عربده‌های مستانه‌اش به استغاثه بدل شده است، رحم کنید! ما این را یک خیانت می‌دانیم، خیانت به ملت خود و خیانت به همهٴ دولتهای منطقه! که هر روز ممکن است در معرض چنین تهاجمی قرار بگیرند، ما می‌خواهیم متجاوز از تجاوز خود طرفی نبندد“ ».

در تمامی طول تاریخی که جنگ ادامه داشت، شورای امنیت ۱۱قطعنامه برای خاتمه دادن به جنگ صادر کرد که رژیم تمامی آنها را یکسویه رد کرد.
حتی قطعنامه ۵۹۸ را نیز رژیم، ابتدا رد کرد و سال بعد در نقطهٴ شکست کامل ماشین جنگی‌اش، ناگزیر از پذیرش آن شد.

در این رابطه توجه به مطلب زیر خود گویای همه چیز است و در عین‌حال بسیار هم مضحک!
درست بیست و چهار روز پس از شروع جنگ، رجایی که آن زمان نخست‌وزیر محبوب خمینی بود، به سازمان ملل رفت. او یک پیشنهاد در جیبش داشت! یک طرح صلح! بله یک طرح صلح برای حل و فصل مسالمت‌آمیز جنگ و درگیری!

ادامه مطلب به‌نقل از سندی که در تاریخ مهرماه ۱۳۹۳ سایت پاسدار رضایی منتشر کرده است به شرح زیراست:
«محمدعلی رجایی نخست‌وزیر وقت، روز بیست‌و چهارم مهرماه ۵۹، به سازمان ملل رفت و پیشنهاد داد: متجاوز به مرز خود برگردد و نیروی بی‌طرفی در مرزها مستقر شود تا دوباره تجاوزی اتفاق نیفتد و»...
و بعد هم دادگاه و تعیین متجاوز و غرامت و همهٴ چیزهایی که خود رژیم در طرحش نوشته بود. نتیجه این‌که عراق به فوریت پذیرفت. همهٴ طرفها نفس راحتی کشیدند، عرق از پیشانیشان پاک کردند و گفتند: الحمدلله! جنگ تمام شد!

اما رژیم که این پیشنهاد صلح را آورده بود، وقتی دید طرف عراقی آن را قبول کرد، بلافاصله میز را چپ کرد و گفت: قبول نیست! چرا که این طرح عادلانه نیست! طرحی که خود رژیم آن‌را بر اساس منافعش طراحی و تنظیم کرده بود، و آن را به سازمان ملل آورده بود! و برای تأییدش در شورای امنیت، احتمالاً کلی هم لابی کرده بود! چه مضحک!؟ و چه دردناک؟! و این‌گونه بود که جنگ، ۸سال تمام ادامه پیدا کرد.

واقعیت این است که خمینی به جنگ نیاز داشت و از سالها قبل برای آن، تهیه و تدارک دیده بود. نگاهی به آرشیو مطبوعات آن‌ زمان، شاهد این مدعاست:
خمینی در روزنامه اطلاعات ۲۲بهمن ۵۸: «ما باید به هر قیمت شده انقلاب خود را به تمام ممالک اسلامی و تمام جهان صادر کنیم».
خمینی در روزنامه اطلاعات ۳۱اردیبهشت ۵۹: «شما باید اسلام را پیش ببرید و انشاءالله اسلام را به تمام دنیا صادر کنید و قدرت اسلام را به تمام ابرقدرتها بفهمانید».

خمینی البته فکر همه چیز را کرده و از ابتدا، به این رؤیای ارتجاعی لباس قانون اساسی هم پوشانده بود: اصل ۱۱قانون اساسی جمهوری اسلامی، مصوبه پاییز ۱۳۵۸: «همهٴ مسلمانان یک امت‌اند و دولت جمهوری اسلامی ایران موظف است... کوشش پیگیر به‌عمل آورد تا وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام را تحقق بخشد.

قانون اساسی... می‌کوشد تا راه تشکیل امّت واحد جهانی را هموار کند.»...
نگاه به قانون اساسی رژیم روشن می‌سازد که لازمه پیاده کردن بند بند آن به‌اصطلاح قانون اساسی، جنگ با تک به تک کشورهای مسلمان است!

«درست کردن امت واحد از ملل مختلف مسلمان کشورهای متعدد که کار یک بخشنامه نیست! به همین علت، غلو نیست اگر گفته شود که: قانون اساسی خمینی در یک کلام یعنی: تئوری جنگ تجاوزکارانه!
برای همین هم بود که خمینی خودش، هم جنگ را راه انداخت، هم میانجیها را پس زد و هم تا جایی که توانست، جنگ را ادامه داد

اینک که سالهاست خمینی مرده؛ نه تنها طلسم جنگ، بلکه حتی طلسم ولایت هم شکسته شده! و بهتر از قبل می‌توان به صحنهٴ آن‌ روزگار نگاه کرد. و درست به همین علت است که این روزها بسیار می‌بینیم یا می‌شنویم که سران رژیم هر کدام به‌شکلی می‌خواهند، تقصیر جنگ و ادامه آن‌را به گردن دیگری و در نهایت هم به گردن یک مرده بیاندازند! یعنی به گردن خمینی!

بعبارت دیگر این روزها ننگین بودن آن جنگ ضدمیهنی آخوندها، آن‌قدر رو شده که فرزندان سردمداران و دست‌اندرکاران جنگ ضدمیهنی هم، آنها را در مورد ادامه جنگ، مورد بازخواست قرار می‌دهند و سؤال می‌کنند چرا جلوی آن جنگ را نگرفتند؟

تلویزیون رژیم: «روی اجتناب‌ناپذیری جنگ، مقداری تمرکز کنید. با توجه به این‌که آقای شمخانی، شما دبیر عالی شورای امنیت ملی هستید، ما بعد از جنگ تا همین امروز داریم تهدید می‌شویم. هر روز هم تهدید می‌شویم. در طول بیست و خرده‌یی سال بعد از جنگ مدام تهدید شدیم. ولی انگار بالاخره تدابیری وجود داشته برای این‌که (به‌رغم این تهدیدات) جلوی وقوع جنگ گرفته شده. به‌نظر می‌رسد که مثلاًًًً انگار این تدبیر سال ۵۹قبل از وقوع جنگ ۵۸و ۵۹نبوده. یعنی می‌خواهم بگویم همین تدبیر که امروز شما و مجموعه همکارانتان در نظام دارید، آیا اگر با همین تدبیر سال ۵۹، ۵۸هم وارد می‌شدید باز هم جنگ اتفاق می‌افتاد؟“

شمخانی: «بحث فقط تدبیر نیست!»
جواب رفسنجانی به این سؤال این است؟: «نمی‌توانم بگویم نمی‌شد جلوی جنگ گرفته شود!»
خبرنگار تلویزیون رژیم: آقای حبیب شطی از طرف کنفرانس اسلامی برای میانجیگیری آمدند. آیا نمی‌شد آنها اقدام عاجل تری انجام می‌دادند؟
رفسنجانی: «خیلی زودتر هم آمدند. در همان هفته اول جنگ، یاسرعرفات و ضیاء‌الحق و حبیب شطی آمدند.
سازمان ملل هم در تاریخ ۶/۷/ ۵۹جلسه گرفت و قطعنامه ۴۷۹را صادر کرد. همه این موارد مربوط به هفته‌های اول جنگ بود. بعدها جلسه‌یی هم برای این تشکیل شده بود که چه‌کار کنیم؟ در جلسه‌یی ما... خدمت امام رفته بودیم... نظر قاطع خود را گفتیم که مصلحت نمی‌بینیم. برای امام سخت بود که در آن شرایط بپذیرند که ما قطعنامه را امضا و قبول کنیم. جلسه ما در آن شب طول کشید.
ایشان گفتند که ما به مردم گفتیم اگر جنگ ۱۰۰سال هم طول بکشد، ما ایستاده‌ایم و در و دیوار پر از (شعارهای) ”جنگ‌جنگ تا پیروزی و تا رفع فتنه است“، اگر الآن یکدفعه بیاییم و این‌گونه عمل کنیم، جواب مردم و رزمنده‌ها را چه باید بدهیم؟
ولی کسانی بودند که دلشان می‌خواست جنگ باشد و فکر می‌کردند که در جنگ و باب شهادت باید باز باشد تا آثاری از لحاظ فرهنگی، نظامی و سیاسی داشته باشد».

البته معنی آن آثار فرهنگی، نظامی و سیاسی را اینک و پس از گذشت دهه‌ها بهتر می‌توان فهمید!
لازم به توضیح است که رفسنجانی در همین مصاحبه‌اش، و البته به‌دلیل نفرت مردم از این جنگ و برای در بردن خودش؛ موضع سال اول و سال آخر جنگش را طوری می‌گوید که گوئیا از اول مخالف جنگ بوده! در حالی‌که رفسنجانی هم تا مقطع جام‌زهر، مثل بقیهٴ سران نظام با همهٴ جناح‌هایش، طرفدار ادامه جنگ بود. این‌ را پاسدار شمخانی بهتر از هر کسی شهادت می‌دهد:
شمخانی: «... هیچ‌کس، هیچ‌کس غیر از مجاهدین در داخل کشور وجود ندارد که بعد از خرمشهر اطلاعیه یا بیانیه داده باشد که جنگ باید خاتمه پیدا بکند خواهان توقف جنگ نبود جز مجاهدین».

در انتهای توجه به جوابی و صدایی متفاوت، دربارهٴ آن سالها... بجاست.



مسعود رجوی: «درباره ادامه جنگ با عراق هم که وضعیت را بسیار بغرنج کرده بود، خوب است آنچه را در آن زمان می‌گفتیم، یادآوری کنم. سوال‌مان این بود که: در مورد ادامه جنگ با عراق، آخر، کدام رژیمی می‌آید مسأله جنگ را (در حالی که چنین دشمن داخلی هم دارد) این‌قدر طولانی می‌کند؟ مگر عقلش کم شده؟ مگر نیست که هر آدم عاقلی ترجیح می‌دهد در یک جبهه بجنگد تا در دو جبهه؟ خوب، پس چرا نباید رژیم هر چه زودتر مسأله جنگ با عراق را فیصله می‌داد تا بیشتر به ما بپردازد؟ مگر در صلح و سازش و حتی وطن‌فروشی و خیانت، دست خمینی بسته بود؟ مگر صد بار وطن‌فروش‌تر از شاه نیست؟ مگر از قرارداد گروگانها گرفته تا قیمت نفت، خمینی حد و مرزی در خیانت می‌شناسد؟ وانگهی مگر به‌طور غریزی و حسی هم شده، منافع خودش را نمی‌فهمد؟ پس به این ترتیب اگر کسی به او نصیحت کند که: تو که با چنین جنگی در داخله مواجه هستی، بیا و با عراق صلح کن تا بهتر بتوانی مخالفین داخلی‌ات را بکوبی؛ چرا خمینی نباید بپذیرد؟ به‌خصوص وقتی که مردم هم از دست جنگ عاصی شده‌اند. وانگهی خمینی که هیچ پرنسیپی ندارد و از طرف دیگر منافعش را خیلی هم خوب می‌فهمد. اصلاً حسی و لمسی و غریزی می‌فهمد. پس چرا نباید از مدتها پیش به جنگ با عراق خاتمه می‌داد؟ به‌خصوص که در همان بهار سال۶۰هم بر اساس پیشنهاد غیرمتعهدها یک صلح شرافتمندانه و عادلانه کاملاً امکان‌پذیر بود و اصلاً این قدر کشته و آواره و خرابی و مخارج نظامی هم لازم نبود.

اما مسأله‌ی خمینی، اینها نیست. مسأله اصلی او این است که بایستی برای ترور و برای کشتار و اختناق داخلی و سرکوب ما، بهانه‌ی اجتماعی و سیاسی بتراشد و لذا از جنگ خارجی استقبال می‌کند. یعنی ترور و خفقان و کشتار را بایستی با کشتار و ویرانی و خرابی بیشتر در مرزها، برای بقای سلطه‌ی ننگین خودش، استمرار بدهد والا در حکومت نخواهد ماند. والا نخواهد توانست شما (مجاهدین) را ستون پنجم و عامل امپریالیسم و امثالهم خطاب کند. مگر نبود که از فردای جنگ ایران و عراق هر تکانی که ما می‌خوردیم، اتهام ”ستون پنجم“، ترجیع‌بند همه حرفها و جلوی سخنرانی‌ها و اعلامیه‌های رژیم بود؟

اضافه بر اینها او باید با جنگ، فشارهای نظامی و پلیسی به مردم را توجیه بکند. جلوی خواستها و حرکت عادلانه‌ی مردم را به این وسیله سد بکند. پرسنل انقلابی و ترقی‌خواه و میهن‌پرست و ملی ارتش را در آنجا مشغول بکند. والاّ اگر می‌توانست، ارتش را می‌آورد در داخل شهرها و می‌انداخت به‌جان منافقین!…»

پس از گذری سریع به پشت پردهٴ وقایع آن سالها و پرداختن به آن سؤال اصلی یعنی این‌که جنگ چه ضرورتی داشت و علت شکست تمام آن میانجی‌گریها چه بود، اینک به این سؤال می‌رسیم که به‌راستی مجاهدین در تمامی آن سالها چه می‌کردند؟.

یکشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۹۹

جنگ ایران و عراق - طلسم جنگ - چرا جنگ؟


مقدمه - چرا جنگ؟
در تاریخ زندگی ملتها حوادثی وجود دارد که تأثیر و اهمیت آنها، گاه تا نسلها بعد امتداد می‌یابد.
جنگ ۸ساله ایران و عراق از این‌گونه وقایع است. جنگی که چهرهٴ نه تنها ایران، بلکه منطقه را تغییر داد. این نوشته، نگاهی است به آن جنگ.

بعدازظهر روز یکشنبه سی‌ و یکم شهریور، ۱۳۵۹با بمباران فرودگاه مهرآباد و چند پایگاه هوایی دیگر ایران، جنگ گسترده ایران و عراق شروع شد.
هشت سال جنگ! سربازهای یکبار مصرف، دانش‌آموزان یکبار مصرف میدانهای مین، فقر، مرگ، آوارگی.... جامعه‌ای ویران و اقتصادی ورشکسته.
به‌راستی چرا باید دو کشور همسایه تا سر حد نابودی، با یکدیگر بجنگند؟
هدف از جنگ چه بود؟ و این جنگ چه هزینه‌ای را به مردم دو کشور تحمیل کرد؟
آوارگی، در به دری و از دست دادن نزدیک‌ترین عزیزان، واژه‌های آشنا برای مردم ما و به‌طورخاص نسل دهه ۶۰هستند.
آیا می‌توانید چشمهایتان را برای چند ثانیه ببندید و خودتان را برای لحظاتی جای یک مرد، یک زن یا یک کودک جنگ‌زده بگذارید؟

در آخرین روز تابستان ۵۹با حمله گسترده عراق به ایران، جنگ خونین بین کشور ما و همسایهٴ غربی‌مان درگرفت. این جنگ ۸سال طول کشید و برای دهه‌ها، آثاری ویرانگر برمردم هر دو کشور و همچنین مردم سراسر منطقه تحمیل کرد.
پس از گذشت بیش از سه دهه، وقت آن است که پرونده آن جنگ، یک بار دیگر گشوده شده و سؤال شود:
آن جنگ، اصلاً برای چه به راه افتاد؟ و هدف آن جنگ چه بود؟

این نوشته، جوابی است به این سوالها البته با نگاهی متفاوت! نگاهی متفاوت با تمام آن چیزهایی که هر روزه از رسانه‌های رژیم آخوندهای حاکم بیان می‌شود.
اولین سوالی که در این مورد به ذهن هر ایرانی می‌رسد این است: چرا جنگ؟

جواب را این بار می‌خواهیم از کسی بشنویم که رژیم در این سالها، با به‌کارگیری تمامی امکاناتش تلاش کرده که صدایش به گوش مردم نرسد: مسعود رجوی!


مسعود رجوی: «به دنبال انقلاب ضدسلطنتی و سقوط رژیم شاه، نیروهای عظیمی در جامعه به بند کشیده ایران آزاد شدند. نیروهایی که اگر انقلابشان از یک رهبری دموکراتیک انقلابی برخوردار می‌بود می‌توانست انقلاب ایران را به سوی دموکراسی، پیشرفت اقتصادی و عدالت اجتماعی رهبری کند. نیروهایی که قدرت خلاقه و سازندهٴ شگفت‌انگیز داشتند و می‌توانستند در زمانی نه چندان دراز، کشور ما را سالها و سالها به جلو ببرند.
ولی خمینی برای این‌که در قدرت بماند، جز بذر تفرقه و نفاق و جز سرکوب و جنگ و گورستان ارمغانی نداشت. یک رژیم قرون‌وسطایی و یک دیکتاتوری آخوندی بر پایه ولایت‌فقیه بنا کرد و نیروهای انقلاب عظیم ضدسلطنتی را یا دسته‌دسته به زندان انداخت و در برابر جوخه اعدام قرارداد و یا فوج فوج در جبهه‌های جنگ خارجی به کشتن داد.
در تجاوز گسترده عراق به خاک میهنمان در پایان تابستان ۱۳۵۹جای تردید نیست. اما مسأله این است که به فرض وجود یک رهبری سالم به جای خمینی که سرکوب و جنگ و بحران، ضرورت ماهیت ارتجاعی و قرون وسطایی‌اش بود، جنگ ایران و عراق قطعاً اجتناب‌پذیر بود.

زمینه‌های تجاوز عراق را خود خمینی با تحریکات مستمر، تحت شعار صدور انقلاب ایجاد نمود و هم او بود که از جنگ به‌عنوان موهبت بزرگ الهی استقبال کرد…
فی‌الواقع خمینی برای تخلیهٴ انرژی ذخیره شده ایران و برای هدر دادن بخش عظیمی از نیروهای آزاد شده در انقلاب ضدسلطنتی نمی‌توانست هیچ میدان جنگ و هیچ همسایهٴ دیگری بهتر از عراق پیدا کند…
بخصوص که عراق خود مسئول تجاوز و تهاجم گسترده آخر شهریور ۵۹بود و خمینی به‌لحاظ شخصی نیز خرده حسابها از زعمای آن کشور در دل داشت».

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۹۹

از نگاه مسعود رجوی - مجاهدین و پرچم صلح


حقیقت جنگ ضدمیهنی از زبان مسعود رجوی

همه از دیدارمون در بغداد بین من و رئیس جمهور عراق و اطلاعیه رسمی راجع به آن مطلع هستید و می دانند که من در این دیدار، از سوی مقاومت عادلانه مردم ایران تاکید کردم که اگر چه آن موقعی که نیروهای عراقی در خاک کشورمان بودند،‌ با آنها جنگیدیم، اما از روزی که عراق در اواخر بهار سال ۱۳۶۱ یعنی ۴سال قبل از این که من به بغداد بیایم، خاک ما را تخلیه کرده و مؤکداً و مکرراً صلح خواهی خودشان را اعلام کرده، دیگر ما بر آن بوده و هستیم که هیچ موجبی برای ادامه جنگ، برای ادامه کشتار و خونریزی باقی نمانده.

همه مسائلش را هم می شود در یک دادگاه بین المللی نشست و حل و فصل کرد. بنابراین از این به بعد این جنگ، یک جنگ بین رژیم خمینی و عراق هست، و نه جنگ مردم ایران با کشور همسایه شان.

به این ترتیب دیگر جنگ ما یعنی جنگ هر ایرانی میهن پرست و آزاده تنها و تنها،‌ با دیکتاتوری ضدملی و ضدمردمی خمینی است....

دوشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۹۹

از نگاه مسعود رجوی - خنده حق


مسعود رجوی: مردم که دیگه ناآگاه نیستند. هر چی هست و نیست رو باید در طبق اخلاص گذاشت جلوشون. خودشون قضاوت خواهند کرد.
این مجاهدین که همه میدونن جان بر کف، همه چیزشون رو در طبق اخلاص گذاشتند. جون که کمترینشه. زن، زندگی، شوهر، همسر، بچه، همه چیز. کل وجود و عواطفشون رو ازش گذشتند.
برای چی؟ برای چی سالهای سال، جون میدن، خون میدن، شکنجه میشن، فحش میخورن، تهمت میشنون، بار برمیدارن، خار میخورن، خون جگر میخورن. به خاطر آزادی خلق و میهنشونه. قبل از هر چیز به خاطر سرنگونی دژخیمان و برقراری آزادی این خلقه. اگر نه خوب میذاشتن میرفتن.
خوب تواناییشون، عرضه‌شون که کم نبود. سطح دانش و سواد و اطلاعات و فرهنگ و تحصیلاتشون که کم نبود.
شما ما را وادار کردین رئیس جمهور از فرنگ بیاریم
همین رفسنجانی به من میگفت در مقر شورای ارتجاع رژیم، شورای انقلاب اون موقعش. میگفت:«شما وادار کردین که ما بریم رئیس جمهور و وزیر از فرنگ بیاریم.
چون شما با ما نساختین. سابقه نداشتین، داشتین. سازمان نداشتین، داشتین. در زمان شاه نجنگیده بودین، جنگیده بودین. خوب حالا بیاین با ما همکاری کنین تا هر چی میخواین بهتون بدیم».
مگه همه این رئیس، روسای رژیم، سمپاتیزانهای ساده اون موقع مجاهدین در زمان شاه نبودن؟ مگه خودشون منکرن؟
من حتی به خود خمینی هم گفتم در اولین ملاقاتی که داشتم باهاش. نمیدونم تو مدرسه رفاه بود، کجا بود؟ که اگر خط، خط آزادی و استقلاله که مردم خواستند، مارو کمترین فرزندان و کمترین سربازانتون به حساب بیارید، والا خط خودمون رو میریم.
باید که بریم. آخه ما که نیومدیم یه انقلابی رو به جیب بزنیم و تاراج کنیم. اینا میوه چینن، اینا فرصت طلبن، اینا غصب کردن.

سهم مجاهدین از انقلاب
مجاهدین از سال ۴۴ که توی این راه چه در زمان شاه چه در زمان شیخ، سهمشون مگر چیزی جز زندان و شکنجه و اعدام و تیرباران و افترا و تهمت، سهمشون چیزی غیر از اینها بوده؟
میباید که از دریای آتش و خون عبور میکردیم، تا ملتمون به حق بتونه در برابر خمینی، در برابر شاه و شیخ و در برابر هر گونه ایلغار دیگری نسبت به آزادی‌هاش در آینده هم دفاع بکنه.
و امروز ببینیم که کی در هم پاشیده و متزلزل و میرا و از بین رونده ست؟ وکی سفت و سخت و استوار در مواضع خودش ایستاده؟
نوبت ماست که، یعنی نوبت مردم ایران است که به ریش خمینی و بقایاش بخندن، خنده حق.

گزیده‌ای از سخنان مسعود رجوی، رهبر مقاومت ایران

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۹۹

از نگاه مسعود رجوی - شورای ملی مقاومت و اتحاد با سایر جریان ها


وقتی صحبت از نخستین جریان سیاسی، حزب سیاسی و جبهه سیاسی و گروه سیاسی می کنیم که نمی تونیم همینطوری خلق الساعه، ایجاد کرد. حتما در برابر خمینی می بایستی از سالهای پیش موضعی داشته باشیم یا در برابر شاه در برابر دیکتاتوری شاه و شیخ.
بنابراین استدلال را به این می دهیم که برفرض ایجاد جریان های بعدی و خلق الساعه بخصوص در خارج از کشور کنار بگذاریم. در داخل کشور هم که امکانش نیست. فرصت کار سیاسی به معنای داشتن ملا مساعد سیاسی،‌ از قضا می خواهیم رژیم را سرنگون بکنیم،‌ برای کسانی که آرمان سیاسی دارند فرصتش فراهم بشه که حرفشان را بزنند، روزنامه شان را چاپ بکنند و  از مردم هم نظر بخواهند. بله اگر شما این را قبول داشته باشید من می گویم بله. ...

شنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۹

سرنگونی چه می خواهد؟



از نگاه مسعود رجوی
هر جنبش مردمی و ملی و میهنی و انقلابی که نمیخواد مثل انقلاب ضد سلطنتی لگد کوب سم ستوران خمینی یعنی ستوران آخوندی بشه سه چیز لازم داره
اول یک رهبری ذیصلاح چونکه ما هرچی خوردیم در این یک قرن از مشروطه تا امروزاز قرار گرفتن عناصر ناصالح مثل خمینی دزد و سارق در موقعیت رهبری خوردیم.
بعد، نیازمند هستیم به یک جانشین یا جایگزین سیاسی که امروز ما آن را در چارچوب شورای ملی مقاومت ایران عرضه کردیم به مردم ایران،  

***
تا موقعی که مردم ایران موسسان خودشان را تشکیل بدهند. برای تدوین قانون اساسی،  جمهوری جدید،
برای تعیین دولت جدید، مقامات جدید 
و طبعا وقتی که این موسسان بعد از یک مهلت ۶ ماهه از روز سرنگونی دیکتاتوری آخوندی  به بعد تشکیل شد دیگر شورای ملی مقاومت و دولت موقت می روند به کنار،  مستعفی می شوند تا موسسان منتخب مردم کارشان را بکنند.

***
پس اول گفتم رهبری ذیصلاح  بعد یک جایگزین سیاسی 
و حالا یک چیز دیگر هم لازمه یک ارتش آزادی بخش ملی 
چون تنها نشستن و حرفهای خوب زدن که کافی نیست، یکی باید این حرفها را از، قوه به فعل برسونه، والا آخوندها تا به ابد حکم خواهند راند.

***
به یمن این مجاهدین پاکباز که از همه چیز خودشون برای آزادی خلق و میهن گذشتنند و خطری نبود که ازش استقبال نکرده باشند درطول تمام این سالها
 به یمن دردو رنج وشکنجه شون 
به یمن آگاهی و پاکبازی شون
به یمن سمبلها و شاخصهایی  هم چون مریم رهایی که بر تارک این نسل به خون شسته نشسته.
خونی که به ناحق توسط رژیم به زمین ریخته شده رویان و شکوفان است و فراموشی ناپذیر .و این تازه ابتدایش است کافی است که ما صلاحیت داشته باشیم.
صلاحیت برخورداری از امید و اعتماد مردمان را وبعد ببیند که چه خواهد شد.