بعد از ترکیدن حباب «سلطنت انتخابی»
بچه شاه در «فراسوی» سلطنت و جمهوری برای اینکه بین این دو «تبعیض» پیش نیاید!
و «کاملاً بیطرف» باقی بماند (!) خود را به «مقام معظم» ولایت اپوزیسیون
چه جمهوریخواه چه سلطنتطلب، ارتقاء داد
جرثومهٔ تفرقه با انداختن مار سلطنت بر ضد قیام و به سود خامنهای و نظام دم از وحدت و اتحاد میزند
از یکسو در نقش دایهٔ مهربانتر از مادر برای رفتار سازمان مجاهدین با اعضای خودش و حتی روسری خواهران مجاهد دل میسوزاند و از سوی دیگر چماقداران سلطنتی، هواداران و پشتیبانان مجاهدین و هموطنان کرد را با فحاشی و هتاکی میزنند و بیهوش راهی بیمارستان میکنند
به حکم خلق و تاریخ و به نام انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران و شهیدان
دکان شاه پرستی و سلطنت و سیرک «جاوید شاه» و «کینگ رضا پهلوی» جمع میشود
این راهبند قیام، در خدمت استبداد و استعمار، بر ضد جبهه خلق و انقلاب و جمهوری دموکراتیک است
این هیستری شاهپرستانه ارتجاعی و ضدتاریخی آن روی سکهٔ یقهدرانی حزباللهی از نوع خمینی است
میگوید: «قبل از هر چیز چه جمهوریخواه باشید چه سلطنتطلب باشید، برای ایجاد یک ائتلاف من باید فراسوی این مسائل باشم بهخاطر اینکه [اگر] من را بگویند یکطرف هستم یا یکطرف دیگر، بعد آن وقت تبعیض پیش میآید...
من میخواهم کاملاً بیطرف باقی بمانم. سلطنتطلبها اگر میخواهند، خب یک پادشاه داشته باشند، جمهوریخواهان میخواهند یکی را بهعنوان رئیسجمهور انتخاب کنند. بگذارید راجع به این مسأله شروع نکنیم، بگذارید راجع بهعملکرد و شیوه کار شروع کنیم».
در آبان ۱۳۵۸ وقتی که خبرگان ارتجاع مشغول پخت و پز قانون اساسی ولایت فقیه بود، سازمان مجاهدین پیشاپیش و قبل از نظرپرسی اعلام کرد اگر موارد زیر در نص قانون وارد و مراعات نشود به آن رأی مثبت نمیدهد:
۱-محدود نمودن حقوق مالکیت و تصرف، در چهارچوب قرآنی و مکتبی ”کار“
۲-منوط نمودن بهرهوری از زمین و محصول، به کسی که بر روی آن ”کار“ کرده است
۳-تصریح حاکمیت مردم که جملگی خلیفه و جانشین خدا در زمینند...
۴-اداره و تصدی کلیهٴ امور کشور از طریق شوراهای واقعی
۵-اعادهٴ حقوق همهٔ ملیتها و اقوام مبنی بر تعیین سرنوشت و ادارهٴ کلیه امور داخلیشان در چهارچوب تمامیت ارضی خدشهناپذیر کشور
۶-تضمین آزادی همهٔ احزاب و گروهها تا مرز قیام مسلحانه که تنها معنی واقعی کلمهٔ چند پهلوی ”توطئه“ است
۷-الغای تمام قراردادهای ننگین استعماری...
اما خمینی و آخوندهای خبرگانش خط خود را پیش بردند و بعد از نظرسنجی در روزهای ۱۱ و ۱۲آذر ۱۳۵۸ اعلام کردند که قانون اساسی ولایت فقیه با ۹۹،۵درصد آراء تصویب شده است. البته مجاهدین شرکت نداشتند و تحریم کرده بودند.
×××××
وقتی خمینی ولایت فقیه را به قانون تبدیل کرد دو هفته پس از نظرسنجی، مجاهدین در اطلاعیه رسمی خود او را کاندید نموده و پیشنهاد کردند که خودش «مسئولیت ریاستجمهوری را هم شخصاً تقبل» نماید تا لااقل «دوئیت مراکز تصمیمگیری» در کار نباشد. در این اطلاعیه باز هم به محترمانهترین صورت بهخاطر همان «وحدت کلمه» که خمینی میگفت: «بر حقوق همهٔ مناطق و ملیتهای وطنمان» مبنی بر بهرسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت و ادارهٴ امور داخلی خواهران و برادران کردمان با استناد (صوری) به پیام ۲۶آبان ۵۸ خمینی، تأکید شده بود.
اما خمینی زرنگتر از این چیزها بود و منظور ما را از پیشنهاد ریاستجمهوری به خودش، که پاسخگو کردن او بود، دریافت. از اینگونه پایین کشیده شدن توسط مجاهدین گزیده شد اما فرو خورد و یک ماه بعد، در حذف من از شرکت در انتخابات ریاستجمهوری تلافی کرد.
سپس در سالهای بعد همه به چشم دیدند که او خواهان مقام و موقعیتی بالاتر از رئیسجمهور و بالاتر از شاه و به تصریح خودش «سلطنت مطلقهٔ فقیه» بود. همان «شاه سلطان ولایت» که مجاهدین در ۵مهر ۱۳۶۰ علیه او شعار میدادند. بهای آن بسیار سنگین و خونین بود.
فهرست اسامی ۱۱۴۲تن از شهیدان مجاهد خلق در مهر ۱۳۶۰
این همان خمینی بود که در پاریس میگفت بعد از سرنگونی شاه میخواهد به قم برود و طلبگی کند. همان خمینی که حکم قتلعام تمام مجاهدین سرموضع را هم به خط خودش نوشت. بعد هم نوبت به زندانیان مارکسیست و کرد رسید.
فتوای قتل عام مجاهدین توسط خمینی
اکنون بنگرید که بچهٔ شاه در روز ۹اسفند ۱۴۰۱ در اولین فرصتی که با حضور چند نماینده پارلمان بلژیک پیدا کرد، فرصت را مغتنم شمرده و یک به یک اراجیف رژیم ولایت را علیه مجاهدین تکرار میکند. عیناً با همان کدهای شناخته شدهٔ ارگانهای امنیتی رژیم.
از استناد به لجنپراکنی «اعضای سابق» و اینکه مجاهدین «حتی اجازه دسترسی» و «ارتباط با دیگران» را ندارند، تا اینکه در جنگ ایران و عراق «با سربازان ما جنگیدند». منظورش پاسداران و سربازان تحتامر خمینی است. همان خمینی که دشمن اصلی خلق ما بود و دشمن را به دروغ در آمریکا و اسراییل یا در عراق آدرس میداد.
لابد مجاهدین هم باید از دید بچه شاه سرشان را پایین میانداختند و با نعرهها و شعار «قدس از طریق کربلا» حتی پس از خروج نیروهای عراقی از خاکشان و بعد از بیانیه صلح (۱۹دی ۱۳۶۱) و بعد از طرح صلح شورای ملی مقاومت ایران (۲۲ اسفند ۱۳۶۱) و قبول آن از جانب دولت عراق بهعنوان مبنای گفتگو برای صلح (۲۱ مارس ۱۹۸۳) به جبهههای جنگ «حق علیه باطل» و «اسلام با کفر» میشتافتند و هیزم بیار تنور جنگ خمینی با یک میلیون کشته و ۲میلیون مجروح و معلول و ۴میلیون آواره و هزار میلیارد دلار خسارت به مردم ایران میشدند.
×××××
کد دیگر بچه شاه این بود که مجاهدین بهدلیل «گذشتهٔ تروریستی» خود در داخل ایران «حمایت بسیار کمی دارند».
راستی چرا مجازات جلاد اوین لاجوردی یا جلاد مجاهدین و خلق کرد صیاد شیرازی و مجازات پاسداران خمینی و آیتالشیطانهای جنایتکار و چپاولگر برای بچهٔ شاه اینقدر سنگین و «تروریسم» مینماید؟ البته عدد ۱۷هزار را که این روزها ورد زبان امام جمعههای خامنهای است، یادش رفت اما «شاهکار» دیگری مرتکب شد. عیناً مانند سپاه و اطلاعات و دیپلماتتروریستهای رژیم آخوندی ادعا کرد مجاهدین «در بمباران شیمیایی حلبچه علیه کردها شرکت داشتند»!
به نظر میرسد آموزشها و رهنمودهای مربی خود پرویز ثابتی سردژخیم ساواک و «برادران سپاه» را بهخوبی فراگرفته و حفظ شده است. در عینحال وقتی به مطبوعات خارجی میرسد شکنجههای ساواک را بهعنوان یک عملکرد و سیاست حکومتی انکار میکند (گاردین ۲۷فوریه ۲۰۲۳). گویا اگر هم شکنجه بوده از عناصر «خودسر» سر زده باشد! به نظر میرسد این قبیل مالهکشیها را از ظریف آموخته باشد!
در مورد مجاهدین گوئیا هیچ دسترسی جز به «اعضای لاحق وزارت اطلاعات» (همان اعضای سابق) یا دژخیمان ساواک یا اصلاحطلبان ریزشی از زیر عبای خامنهای و خاتمی و روحانی، ندارد. این، نقطه به نقطه تکرار شیطانسازیهای ملایان و دیپلماتتروریستهای بمبگذار است که یکی از آنها در همین بلژیک بهرغم مالهکشیهای ظریف در مونیخ به ۲۰سال زندان محکوم شد.
وانگهی بچهٔ شاه خبر ندارد که در ۲۷سپتامبر ۲۰۰۵ وکیل فرانسوی، امانوئل لودو در تلویزیون آرته فاش کرد که صادق خرازی سفیر رژیم ایران در فرانسه او را به سفارت دعوت کرد و گفت: «بیایید مشترکاً توافق کنیم که بمباران شیمیایی حلبچه کار مجاهدین خلق بوده است تا به این ترتیب حیثیت طرف ایرانی و طرف عراقی حفظ شود»!
علت این بود که پای رژیم هم بهخاطر استفاده از گاز سیانید هیدروژن در موضوع حلبچه گیر بود و اگر قضیه هم میخورد رویش باز میشد و برای رژیم خیلی گران تمام میشد (استعمال گاز شیمیایی به فتوای خمینی-کتاب گزارش مسئول شورای ملی مقاومت-اسفند ۱۳۶۳ صفحات ۳۹۹ -۴۰۰-۴۰۱). اگر غیر از این بود رژیم هرگز ریسک نمیکرد و به مذاکره و معامله با وکلای فرانسوی و عراقی در پاریس و امان روی نمیآورد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر